شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل 
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدای دارالولایه سیستان و آدرس shohadaysistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391 ] [ 13:17 ] [ زریافتی ]

 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391 ] [ 13:14 ] [ زریافتی ]

 

[ شنبه 26 اسفند 1391 ] [ 18:32 ] [ زریافتی ]

 NastaliqOnline.ir.aspx (426×1295)

[ شنبه 26 اسفند 1391 ] [ 14:1 ] [ زریافتی ]

 

 

امام صادق(ع):ما حجت خداییم بر مردم و مادر ما فاطمه(س) حجت خداست برما.

 

نقش محبت حضرت فاطمه در محشر:

از حضرت سلمان نقل شده كه رسول خدا درباره‏ ى محبت فاطمه فرمودند: 
اى سلمان! هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و كنار من خواهد بود و هر كس او را دشمن بدارد گرفتار آتش مى‏شود. 
سلمان! علاقه‏ مندى به فاطمه در صد جا به درد مى‏خورد: از جمله‏ ى آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، درياى ميزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه‏ ى اعمال. 
سلمان! واى بر كسانى كه به او ظلم كنند و واى بر آنان كه به شوهر او جفا نمايند، حتى واى بر ستمگرانى كه به فرزندان و شيعيان وى ستم كنند. 
اين حديث میرساند كه عشق و علاقه به فاطمه عليهاالسلام در عرصات محشر نيز نجات‏ دهنده است.

ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم
فارغ ز غصه‌ي گل پرپر نمي‌شويم
هرچند بر مصائب او گريه مي‌کنيم
قادر به درک زخم کبوتر نمي‌شويم
راه ورود بر ملکوت است خانه‌اش
گريه‌کن دري به جز اين در نمي‌شويم
فردا اميدمان به عطاياي فاطمه‌ست
يک‌دم جدا ز معني کوثر نمي‌شويم
در هم بخر تو جمله‌ي مارا، سوا مکن
با شيعيان خوب ما که برابر نمي‌شويم
آيا قبول مي‌کني‌ام گرچه عاصي‌ام
يا لايق نگاه تو آخر نمي‌شويم
یازهرا(س)...

التماس دعای

[ جمعه 25 اسفند 1391 ] [ 16:47 ] [ زریافتی ]

شادی روح شهدای

                                               

                                                         مظلوم تاسوکی 

 

 

   صلوات

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391 ] [ 23:2 ] [ زریافتی ]
 
اگر تعداد شهدا نسبت به هر محله یا روستا یا شهر در زابل تقسیم کنیم می بینیم که زابل (مجموعه سیستانیها) بیشترین درصد شهدا را در کل کشور دارند. شما اگه به دور و بر همسایه هاتون (دیوار به دیوار) نگاه کنید حتما یک شهید خواهید دید کمتر خانواده یا فامیلی در زابل است که شهید نداده باشد. در بعضی از روستاها تقریبا تمام افراد آن روستا حتما یک شهید دارند. در هر عملیات نیروی انتظامی در استان و یا حملات گروهکهای تجزیه طلب جنوب استان رد پای شهیدی از زابل و یا حداقل یک سیستانی را خواهید دید. البته این حس وطن پرستی و فدا کردن جان در راه حفظ وطن امنیت و قدرت حکومت از صفات خاص ما سیستانیها است. از رستم و داستانهایش که بگذریم در قرون معاصر سیستان نقش زیادی در دفاع از کشور داشته است چه در گذشته و چه در حال که فقط ۵ درصد از سیستان گذشته بنام سیستان مانده است. در وبلاگ خودم به معرفی زندگینامه شهدای سیستان خواهم پرداخت خواهش میکنم مطالب و خاطرات و عکسهای خودتون از شهدا را برام بفرستید. به ایمیلم هم میشه فرستاد.
[ پنج شنبه 24 اسفند 1391 ] [ 10:35 ] [ زریافتی ]

شهید رضا دهمرده در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی متولد شد که همه خواهر و برادرهایش تحصیلات دانشگاهی داشتند و او تحصیلات خود را در زاهدان ادامه داد و همزمان با شروع جنگ تحمیلی که مصادف با دوره تحصیل دبیرستان  بود. او چندین مرحله از طرف بسیج به جبهه اعزام شد ویکبار هم مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و مجروح شد. البته خیلی از همسنگران و دوستانش در همان ایام شهید شدند که شهیدان محمد علی عبادی و احمد رخشانی ( پاسبان ) از صمیمی ترین دوستانش بودند.

 

او پس از جنگ تحصیلات دیپلم را در تهران به پایان رساند و استخدام ژاندارمری شد که بعنوان کادر پزشکی در بیمارستان ژاندارمری خدمت مینمود و با تشکیل نیروی انتظامی رضا با ادامه تحصیل در دانشکده افسری موفق به اخذ لیسانس حقوق قضایی گردید و بطور داوطلب به قرارگاه عملیاتی مرصاد در کرمان اعزام شد.

[ دو شنبه 14 اسفند 1391 ] [ 10:16 ] [ زریافتی ]
زندگینامه:
حسین جهانتیغ در سال 1347 در روستای اکبر آباد از توابع شهرستان زابل دیده به جهان گشود دوران کودکی را در دامن پر مهر پدر و مادر سپری نمود تحصیلات را در روستای سدکی آغاز کرد و تا پنجم ابتدایی ادامه داد پس از آن به دلیل فقر مالی خانواده مجبور به ترک تحصیل شد در سال 1366 جهت گذراندن خدمت سربازی به سپاه پاسداران پیوست و پس از گذراندن آموزش های اولیه به مناطق جنگی اعزام شد. سرانجام در سال 1367 در تک دشمن در منطقه ی عملیاتی شلمچه در سن بیست سالگی به فیض شهادت نایل آمد و پیکر وی مفقود گشت تا این که در سال 1374 توسط گروه تفحص کشف و پس از تشییع جنازه در زادگاهش به خاک سپرده شد.

منبع:کتاب کبوتران بهشتی جلد1، صفحه:160
[ دو شنبه 14 اسفند 1391 ] [ 10:12 ] [ زریافتی ]

حسن بامري
تاريخ تولد: 1340
محل تولد: زابل
وضعيت تاهل: متاهل
شغل شهيد: متصدي ارشد حراست
محل شهادت: عمليات والفجر 8
تاريخ شهادت: 1364
 

زندگی نامه شهید:
شهيد حسن بامری در شهر زابل استان سيستان و بلوچستان در سال 1340 در دامان مادر مهربان و خدادوست و مذهبي و پدري باايمان به دنيا آمد راسخ و استوار و مريد ائمه اطهار و عاشق ولايت و امام (ره) تربيت يافته بود. در سال 1363 همکاري خود را با صداوسيماي مرکز زاهدان به صورت قراردادي و به عنوان نگهبان شروع نمود و در تاريخ 26/11/64 در عمليات والفجر 8 شهد شيرين شهادت را نوشيد و به لقاالله پيوست. او داراي همسر و دو فرزند مي باشد.

فرزند شهید می فرماید:
از آنجاييکه سنم اقتضا نمي کرد و صفات نيک پدرم را از جمله جنگيدن و رزم کردن ايشان را برعليه کفر را به ياد بياورم اما اقوام چنان از بزرگواري پدرم تعريف مي کنند که گويي صفات و رفتار و کردار پدرم زمينه ظهور شهادت بوده است. وقتي به زيارت قبور شهدا در شلمچه رفتيم گويي فاطمه زهرا براي زيارت شهدا آمده بود و حال و هواي معنوي خاصي به فضاي منطقه شهداي شلمچه داده است. او بسيجي تمام عياري بود، درس عشق، ايثار، فداکاري، شهادت و شهامت را در دانشگاه بزرگ کربلا آموخته و از اساتيد بزرگي همچون امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) و اصحاب و انصار حسين (ع) را الگوي خويش قرار داده بود.
 

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ 15:3 ] [ زریافتی ]

شهیدبزرگوارمهدی قدرت پناه دربیستم اسفندماه  1360درخانواده ای متدین ومذهبی وکشاورز درروستای ارباب ازتوابع شهرستان زابل دیده به جهان گشود،وی ششمین فرزندخانواده بود پنج سال بیشترنداشت که برادربزرگش به نام غلامرضا که درجه دارارتش بوددرسال 1365درجبه های حق علیه باطل به درجه رفیع شهادت نائل گردیدشهیدمهدی تحصیلات دوران ابتدایی رادردبستان امام جواد(ع)ودوران راهنمایی رادرمدرسه آیت الله طالقانی ده ارباب به پایان رساند وپس ازاخذ مدرک تحصیلی سیکل واردمقطع متوسطه دردبیرستان شهیدصادقی بنجارشد باتوجه به علاقه وافر به شغل نظامی درسال 1377به استخدام نیروی انتظامی درآمد 

 

مهدی جهت گذراندن دوران آموزش درجه داری به پادگان ثامن الائمه مشهد اعزام گردیدوپس ازگذراندن دوران آموزشی درتاریخ ۲۰/۱۲/۱۳۷۸به درجه گروهبان دومی نائل می گرددوبه دلیل علاقه زیادبه رسته راهنمایی رانندگی آن رسته راانتخاب وجهت گذراندن دوران تخصصی به پادگان شهید چمران کرج اعزام می گرددوپس ازگذراندن دوره آموزش تخصصی جهت ادامه خدمت به فرماندهی انتظامی استان  کرمان منتقل می گردد.

هنوز یکسال واندی ازخدمت وی درنظام نگذشته بود که درسال ۱۳۸۰به اصرار پدرومادرش اقدام به تشکیل خانواده نمود که ثمره ازدواجش یک دختر ۸ساله به نام زهرا ویک پسر۶ساله یه نام رضا می باشدوی سپس به پلیس راه ایرانشهر انتقال وقریب به ۸سال درایرانشهر خدمت نمود ودرتاریخ ۹/۱۰/۸۸بنا به درخواست شخصی به پلیس راه خاش منتقل شد وپس از۱۸روز انتقالی به خاش درساعت ۴۵/۱۹مورخ ۲۷/۱۰/۸۸درحالی که برای ایجاد امنیت وآسایش مردم منطقه درمحور خاش -زاهدان اعزام گردیده بود ودرهنگام مراجعت ازماموریت وتعویض شیفت در۴۷کیلومتری شهرستان خاش توسطاشرار مسلح به درجه رفیع شهادت نائل می شود  وپیکر پاک این شهید درگلزار شهدای روستای ارباب درجوار آرامگاه برادرشهیدش غلامرضا به خاک سپرده شد-روحش شاد


 

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ 15:0 ] [ زریافتی ]

سیدرضا حسینی در سال 1346 در شهرستان زابل در یک خانواده ی مذهبی و متدیّن به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه داد. قبل از انقلاب با وجود سنّ و سال کم خود، همراه دوستانش نقش مؤثّری در مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی ایفا نمود.
سید با علاقه ای که به انقلاب شکوهمند اسلامی و رهبر عزیز داشتند، جهت سپری نمودن دوران سربازی وارد سپاه شد و برای حفظ دستاوردهای انقلاب و پیش برد آن در خطّه ی خونین بلوچستان به حراست پرداخت تا این که در تاریخ 11/8/1366 در مصاف با سوداگران مرگ در منطقه ی رودماهی در سنّ 20 سالگی به فیض شهادت نایل گردید.

کتاب کبوتران بهشتی جلد1، صفحه:

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ 14:57 ] [ زریافتی ]

گل بوستان دارالولایه ، شهید نعمت الله پیغان سال 1354 در زابل دیده به جهان گشود . او را نعمت الله نام

نهادند چون که نعمت خدا به خانوادن پیغان بود. این افتخار برای نعمت الله پیغان بس که خداوند او را در دامن مادری مومنه آفرید. نعمت الله دست پرورده خانواده ای است که همه هم و غم خود را تربیت فرزندان خود قرار دادند. فرزند خانواده پیغان بودن مسئولیت بزرگی بود که نعمت الله به آن آگاه بود. او همه سختی ها و رنج های پدر و مادر را دیده بود و می دانست که از او چه می خواهند دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند اما درس و مدرسه و کتابهای معمولی او را ارضاء نمی کرد به حوضه علمیه امام صادق(علیه السلام) زابل وارد شد.

چشمه گوارای علوم نبوی و علوی عطش نعمت الله را بیشتر کرد او از دریای علوم اهل بیت هر چه می نوشید تشنه تر می شد نعمت الله برای رفع این عطش معنوی راهی بارگاه رضوی شد. مدت 8سال از بحر علوم نبوی توشه بر گرفت وقتی کارشناسی علوم قرآن و حدیث را از دانشگاه رضوی گرفت خیلی ها او را به کار تشویق می کردند ولی او در لایتناهی این مسیر نوری یافته بود که کار و زندگی معمولی او را به آن سرانجام نمی برد نعمت الله در کنار آموختن علوم به تهذیب نفس و کسب معارف اخلاقی و فضایل معنوی روی آورد عشق و عطش زایدالوصف، او را به بارگاه کریمه اهل بیت نیز کشاند نعمت الله با عزم تحصیل در سطح خارج فقه و اصول و کسب فیض از محضر علمای اسلام وارد حوزه علمیه قم شد سال1382 در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیثپذیرفته شد. حالا نعمت الله پیغان روحانی وارسته ای بود که می بایست آموزه های مکتب اهل بیت را به دیگران نیز می آموخت کوی به کوی و شهر به شهر طی مسیر کرد و همچون چراغی بر افروخته اقصی نقاط کشور را به انوار تابناک قرآن و حدیث نورانی نمود نعمت الله پیغان در آخرین ماموریت تبلیغی به منطقه سیستان زادگاه خود در شامگاه 25/12/84 هدف کینه دشمنان واقعی اسلام قرار گرفت و مزد سالها تبعید و تلمذ در محضر قرآن و اسلام را با نوشیدن شهد شیرین شهادت گرفت گلستان شهدای ادیمی بر شهید نعمت الله پیغان آغوش گشود و او را بر سفره ارتزاق عندالرب میهمان دوستان شهیدش کرد.
داغ او سنگین تر از یک کوه بود 
کوه نه، یک آسمان اندوه بود
یک تن اما، غیرت صد مرد داشت
کوله باری سهمگین از درد داشت

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ 14:52 ] [ زریافتی ]

شهید سید محمد تقی حسینی طباطبائی در سال 1307 در شهر زابل متولد شد و از کودکی با رنج و محرومیت آشنا شد. ایشان تحصیلات خود را در قم و نجف ادامه داد و از محضر علمای هر دو حوزه بهره گرفت و به مرحله اجتهاد رسید از صفات بارز اخلاقی ایشان ایثارگری، تواضع، قاطعیت، امانت، زندگی ساده و طلبگی و ایمان و اخلاص بود. ایشان ضمن اداره مدرسه علمیه زابل به تبلیغ مبانی اسلام و ارزش های عالی دینی می پرداخت و سعی بسیاری برای از بین بردن تفرقه میان شیعه و سنی داشت و عامل مؤثر و مهم رسیدن انقلاب به زابل و اطراف آن بود. ایشان با رأی قاطع مردم زابل وارد مجلس شورای اسلامی شد و از چهره های صدیق و در خط امام مجلس بود که سرانجام در راه خدا و در فاجعه هفتم تیر شربت شهادت را نوشید

 

به ياد شهدايی که عاجزانه از خداوند درخواست می نمودند که
پيکرهاشان در کوهها و بيابانها غريبانه و مظلومانه بر زمين بماند
تا مقتدای راستين صديقه اطهر سلام الله عليها باشند.
پيکرهای مطهری که بدنهای قطعه قطعه شان همچون سرور شهيدان،
حضرت ابی عبدالله الحسين عليه السلام در بيابانها باقی ماند
تا سندی شود بر مظلوميت ياران خمينی

[ یک شنبه 13 اسفند 1391 ] [ 14:48 ] [ زریافتی ]

[ شنبه 12 اسفند 1391 ] [ 13:56 ] [ زریافتی ]

 

شب عملیات کربلای پنج بود. کنار تانکر آب نشستیم تا وضو بگیریم. حسینعلی با خوشحالی شعر می خواندو می گفت: شب عملیات، شب دیدار با مهدی است، باید با وضو امام زمان را ملاقات کنیم.

با تمام بچه ها خداحافظی کرد به من که رسید گفت من در این عملیات شهید می شوم. با خنده گفتم: شوخی می کنی، ما با هم هستیم؛ هرجا بروی من با تو هستم. چشم در چشم من دوخت و گفت: آن طوری که شما فکر می کنی نیست. شرایطی می خواهد، مقدماتی دارد. من به یقین رسیدم و می دانم که از این عملیا تدیگر بر نمی گردم.

در اولین روز عملیاتی که رمزش یا زهرا بود، بر اثر اصابت تیر به پهلویش به شهادت رسید.

سکوت عشق

خیلی دوست داشتم با برادر حسین عالی برای شناسائی بروم و خدا این توفیق را نصیبم کرد.

 

برای عملیات کربلای چهار به زیر آب رفتم تا موانع سر راه را شناسائی کنیم صدای قایق های موتوری عراق از هر سو می آمد. نزدیک سیم خاردار بودیم. ناگهان یک سرباز عراقی پایش را روی سیم خاردا یا بهتر بگویم روی دست حسین گذاشت و او برای این که عملیات لو نرود، تحمل کرد و هیچ صدا و حرکت از خود بروز نداد.

 

بعد از مدتی آن سرباز عراقی رفت و ما به سمت خودی ها آمدیم و من هنوز که هنوز است در فکر جوانمردی شهید عالی هستم و در حیرتم او چگونه یک ساعت دستش زیر چکمه ها و پوتین بود و به هیچ وجه اجازه نداد تا عراقی ها متوجه وجود او شوند.

 

کتاب پرواز سرخ ص72


[ پنج شنبه 10 اسفند 1391 ] [ 12:54 ] [ زریافتی ]
نوجوان شجاع زابلی بر روی سیم خاردارها خوابید
شب عملیات کربلای ۵ وقتی وارد آب شدیم ماه کاملا بالا بود .
به سمت خاکریز عراقیها حرکت کردیم . حاج قاسم (سردار سلیمانی ) با دوربین دید در شب بچه ها را نگاه می کرد می گفت : « دلهره عجیبی پیدا کردم , چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را می دیدم و مرتب متوسل به حضرت زهرا (س ) می شدم که عملیات لو نرود. »

ما وسطهای آب بودیم که دشمن دو تا خمپاره ایذایی شلیک کرد. بچه ها مشغول ذکر و پیشروی بودند . به پشت موانع که رسیدیم با ۱۰۰متر سیم خاردار فرشی مواجه شدیم .
به تخریب چی گفتم سیم ها را بچین , با اولین چیدن , منور هشدار دهنده را شلیک کردند.
وقت بسیار تنگ بود در این میان شهید « حسین عالی » نوجوان شجاع زابلی بر روی سیم خاردارها خوابید و بچه ها از روی او عبور کردند و خط دشمن را شکستند.
حسین عالی در همانجا به شهادت رسید

 

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391 ] [ 12:51 ] [ زریافتی ]
او به پیشانی خود اشاره کرد وگفت:تیر به پیشانی من خواهد خورد.

گفت وگو با سردار سرتيپ پاسدار « قاسم سليماني » ; در مورد سردار شهيد حاج قاسم ميرحسيني قائم مقام لشكر 41 ثارالله (ع )
در خدمت سردار سرتيپ پاسدار حاج قاسم سليماني از فرماندهان ارشد سپاه و يادگار دوران پر خاطره دفاع مقدس هستيم . كسي كه مقام معظم رهبري (مدظله العالي ) از ايشان تعبير فرمودند به كسي كه خود بارها در جبهه به شهادت رسيده و شهيد زنده انقلاب است .

 سردار شهيد « حاج قاسم ميرحسيني » كه بعنوان قائم مقام در لشكر 41 ثارالله مدتها باهم همرزم بوده اید از محضرتان درخواست مي كنيم قالبي از شخصيت شهيد ميرحسيني را بيان بفرمايند.
سردار رشيد اسلام شهيد ميرحسيني بزرگ لشكر 41 ثارالله بود . كه واقعا من امروز در هر ماموريتي جاي خالي او را مي بينم . شهيد ميرحسيني در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تك بود. در مورد شهيد ميرحسيني هرچه بگويم احساس مي كنم اصلا نمي توانم حق شهيد او را ادا كنم . خيلي روح بزرگي داشت . يك مالك اشتر به تمام معنا بود. من نمي دانم مالك هم توي صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهيد ميرحسيني بوده يا نبوده . 
   شهيد ميرحسيني فرمانده اي بود كه همه ابعاد يك فرمانده اسلامي را با تعاريف اصيل آقا اميرالمومنين (ع ) دارا بود. با معنويت ترين شخصيت لشكر ثارالله بود. صداي دلنشين آواي قرآن شهيد ميرحسيني را هر كس مي شنيد از خود بي خود مي شد.
  او يك سخنور بود و وقتي شروع به صحبت مي كرد به قول بچه ها سحر مي كرد. تمام حرفهاي خودش را با استناد به آيات و روايات نقل مي كرد. من واقعا احساس مي كردم هيچ روحاني توي سن و سال خودش به پاي ايشان نمي رسيد. در بعد فرماندهي ما بايد بگويم ايشان در جلسات هميشه صائب ترين نظرات را مي داد. بهترين نظر , نظر شهيد ميرحسيني بود و در ميدان عمل هم همانها بوقوع مي پيوست .
لطفا از حالات شهيد ميرحسيني در شرايط سخت جنگ بگوئيد.
خدا را شاهد مي گيرم كه هيچ وقت در چهره شهيد ميرحسيني در سخت ترين شرايط من هراسي نديدم . انگار در وجود اين مرد چيزي بعنوان ترس , هراس , دلهره و ترديد وجود نداشت . اگر در محاصره بود همانطور صحبت مي كرد كه در اردوگاه صحبت مي كرد. در حاليكه رگبار گلوله از همه طرف مي باريد و همه خودشان را در پناهگاهها پنهان مي كردند , مانند پشت سنگري يا تپه خاكي ... كه تير نخورند , اما اين شهيد عاليقدر مي ايستاد و ما همه مات و مبهوت حركات او مي شديم . نگاه مي كردم ايشان را مثل كسي كه در جنگهاي قديمي جلو دشمن رجز مي خواندند; بچه ها را بسيج مي كرد , حركت مي داد و در آن صحنه شوخي مي كرد.
شهيد ميرحسيني را در جميع ابعاد چگونه ديديد
خداوند اين توفيق را به من داد كه تقريبا از عمليات والفجر يك تا اين اواخر كه خيلي هم بود در خدمت ايشان باشم من واقعا اين را مي گويم كه در همه شهداي جنگ تحميلي خيلي دوستان بسياري داشتم . در عمليات هاي مختلف هيچكس را مانند ايشان نديدم .
گوشه اي از ابعاد معنوي و عرفاني شهيد را اگر بخاطر داريد بيان فرمائيد.
  از زماني كه من در خدمت ايشان بودم هيچ وقت نديدم كه نافله شبش ترك بشود. يا هيچ نافله شبي نديدم كه از شهيد ميرحسيني بدون گريه تمام شود. و خدا شاهد است ما با گريه اين شهيد بزرگوار بيدار مي شديم . يك آدم عجيبي بود. دنياي بيكران معرفت بود.
رابطه ايشان با نيروهاي بسيج و تحت امر چگونه بود
   مي ديدم وقتي گردان دور ايشان حلقه مي زد و ايشان مي خواست سخنراني كند از لحظه اي كه بسم الله مي گفت تا انتهاي صحبتش واقعا مثل يك جوجه هايي كه مادرشان غذا را در دهانشان مي گذارد همه حواسشان متوجه دهن مادر است , همه گردان مسحور ايشان مي شد! محو ايشان مي شد.
او ناجي همه عملياتها بود در صحنه جنگ وقتي عراقي ها پاتك مي كردند و فشار مي آمد همين قدر كه در جبهه مي پيچيد كه ميرحسيني آمد والله قسم انگار يك لشكر مي آمد. اينقدر در كل جبهه تاثير داشت .
   در عمليات بدر يادم است كه وقتي عراقي ها پاتك كردند شهيد ميرحسيني رفت توي پاتك , توي اوج سختي آن لحظه ايكه همه بفكر برگشتن بودند. شهيد ميرحسيني رفت و آخرين نفر برگشت . من قطعا شهيد ميرحسيني را ناجي همه عملياتها مي دانم . نقش شهيد ميرحسيني در يك كفه ترازو و نقش مابقي گردانها در كفه ديگر.
   من هيچ جا نديدم شهيد از خودش تعريف كند كه من ناجي فلان عمليات بودم و... گمنام گمنام . امروز قبر شهيد ميرحسيني مثل يك قبر عادي در يك جاي دور افتاده است . هيچ كس نمي داند كه يك شخصيت به اين بزرگي در زابل مي ريست كه اين وصف روزش بود و آن شبش .

   در عمليات كربلاي 4 بچه ها خيلي نگران ايشان بودند . هيچ عملياتي شهيد ميرحسيني بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملياتها زخمي بر بدن داشت . به بچه ها گفته بود توي عمليات كربلاي 4 نترسيد كه من شهيد نمي شوم . 
   قبل از عمليات كربلاي پنج شبي داخل سنگر نشسته بوديم و با هم صحبت مي كرديم . گفت : تير به اينجاي من خواهد خورد. و انگشتش را روي پيشاني اش گذاشت و همين طور هم شد. و بي سيم هاي لشكر ثارالله تا پايان جنگ ديگر صداي دلنشين و ارزشمند و پرمعرفت ميرحسيني را نشنيدند. آن صدايي كه براي همه بچه ها چه كرماني , چه رفسنجاني , چه زرندي , چه سيرجاني , چه هرمزگاني و چه بلوچستاني اميدبخش بود. دلنواز بود و دوست داشتني . آن صدا خاموش شد.
چگونه خبر شهادت ايشان را به شما دادند در رابطه با آن حال و هوا بفرمائيد.
البته نمي توانستم باور كنم . در مقطع اول هم بچه ها به من نگفتند و اين خبر را خيلي با احتياط به من دادند. هيچوقت خبر شهادت ايشان را از ياد نمي برم . من در دو سه عمليات واقعا از خدا مي خواستم كه پايان عمر من همين مقطع باشد . يكي همين عمليات كربلاي 5 بود . خصوصا وقتي خبر شهادت شهيد ميرحسيني را شنيدم . احساس كردم كه واقعا لشكر ثارالله منهدم و منحل شد و از همه مهمتر فكر مي كردم شهادت ايشان تاثير بسيار عميقي بر عدم موفقيت ما در عمليات كربلاي 5 بگذارد . هيچ خبري مانند اين خبر در لشكر ثارالله نمي توانست غم ايجاد كند. تا آن مقطع هيچ حادثه اي به اندازه خبر شهادت حاج قاسم براي بچه هاي لشكر ثارالله سخت نبود. حتي آن كسي كه در عمليات حضور داشت و برادرش را يا پسرش را از دست داده بود عزادار شهيد ميرحسيني بود.

   معناي تهاجم فرهنگي است كه بچه هاي ما چنين شخصيت هايي را نشناسند. جوانان بايد چنين شخصيتهايي را براي خودشان الگو كنند. اين يك الگوي ارزشمند و مجسم در عمر ماست اين را بايد همه بشناسند و به همه شناسانده شود كه ايشان از يك خانواده محترمي بود و بعد هم برادرش شهيد شد. آن شهيد بزرگوار دانشجو كه توي سنگر كمين ايستاد و مقاومت كرد تا به شهادت رسيد. خدا را قسم مي دهيم به محمد و آل محمد به همه ما معرفت كافي براي شناخت اين شخصيتهاي ارزشمند و ادامه دادن راهشان را عطا نمايد.

قبل از عمليات كربلاي پنج شبي داخل سنگر نشسته بوديم و با هم صحبت مي كرديم . گفت : تير به اينجاي من خواهد خورد و انگشتش را روي پيشاني اش گذاشت و همين طور هم شد .
در عمليات بدر وقتي عراقي ها پاتك كردند شهيد ميرحسيني رفت توي پاتك و در اوج سختي آن لحظه اي كه همه به فكر برگشتن بودند , او رفت و آخرين نفر برگشت

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391 ] [ 9:8 ] [ زریافتی ]

[ سه شنبه 8 اسفند 1391 ] [ 9:7 ] [ زریافتی ]

 سايت "حرف تو"نوشت :

 

  با توجه نزدیک شدن ایام انتخابات و برنامه ریزی دشمن برای اختلاف افکنی میان مسئولین و کشاندن آن میان مردم و همچنین با توجه به رفتار کودکانه برخی از مسئولین در روزهای گذشته و نادیده گرفتن اوامر و نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب،  ما وبلاگ نویسان انقلابی  با راه اندازی موج وبلاگی "فعلا نصیحت می‌کنم" هم پیمان با شاخص های رهبری می‌شویم و به مسئولان و صاحبان رسانه هشدار می‌دهیم که نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب را سرمشق هر روز و شبشان کنند تا در پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و مردم شهید پرور ایران شرمنده نشوند.

 

ما نمی‌خواهیم که سران سه قوه با نادیده گرفتن حقوق ملت و حب و بغض های شخصی و حزبی کار را به جایی برسانند که نائب حضرت ولی عصر(عج) از نصیحت آنان ناامید بشود.

 

امیدواریم مسئولان هم، همانند مردم دست در دست یکدیگر دهند و با رعایت اخلاق اسلامی  و سرمشق قرار دادن سخنان مقام معظم رهبری در حفظ اقتدار انقلاب اسلامی  بکوشند.

 

لازم به ذکر است با توجه به سخنان دقیق و هوشمندانه رهبری و شیطنت برخی از رسانه ها در انعکاس نادرست آن، پیشنهاد اکید می‌شود که متن بیانات را در پایگاه اصلاع رسانی معظم له بخوانید.

 

همچنین وبلاگ نویسان هوشیارند که رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود فرمودند که «البته گله امروز من از برخی سران و مسئولان موجب نشود عده ای راه بیفتند و علیه این و آن شعار دهند که با این کار هم مخالف هستیم»

 

لذا از تمامی افسران جنگ‌نرم خواهشمندیم با انعکاس بیانات رهبری و تحلیل و تبیین سخنان معظم له در وبلاگ و وبسایت های خود، و ارسال لینک آن در قسمت ارسال مطلب در سایت "حرف تو" ما را در این موج وبلاگی یاری نمایند.

[ دو شنبه 7 اسفند 1391 ] [ 9:53 ] [ زریافتی ]

shahid-big

[ یک شنبه 6 اسفند 1391 ] [ 12:14 ] [ زریافتی ]

resistant-2-by-shiawallpapers

[ یک شنبه 6 اسفند 1391 ] [ 12:10 ] [ زریافتی ]

 

[ جمعه 5 اسفند 1391 ] [ 10:1 ] [ زریافتی ]

 

[ جمعه 4 اسفند 1391 ] [ 21:0 ] [ زریافتی ]

 

[ جمعه 4 اسفند 1391 ] [ 17:33 ] [ زریافتی ]

 

 

 

 

حسین‌علی آهنگر در سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای مذهبی در روستای سه کوهه از توابع شهرستان زابل دیده به جهان گشود چندی بعد به دلیل خشک‌سالی به مازندران نقل مکان کردند و پس از گذشت شش سال به زادگاهش بازگشت. هفت ساله بود که قدم در راه کسب علم و دانش نهاد و در کنار تحصیل در کارهای کشاورزی نیز با پدر و مادرش همکاری می‌نمود دوران تحصیل در مقطع ابتدایی وی همزمان با آغاز مبارزات حق‌طلبانه امت اسلامی علیه حکومت ستم‌شاهی بود و آهنگر با وجود سن و سال کمش دوشادوش دیگر مردم غیور کشور خشم و انزجار خویش را نسبت به رژیم منحوس پهلوی اعلام نمود او مشغول به تحصیل در سال اول هنرستان در رشته فلزات بود که جنگ تحمیلی او را به سوی خود کشاند و پس از حضور در میادین نبرد حق علیه باطل در عملیات کربلای ۱ شرکت نمود، از آنجا که شور و عشق حضور در جبهه در دل او شعله‌ور بود برای دومین بار در تاریخ ۳/۸/۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای ۵ نیز شرکت نمود تا اینکه در روز هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در مرحله سوم عملیات در خاک شلمچه، پس از رزمی جانانه بر خاک افتاد. 
در همین لحظه کبوتران سپیدبال به زمین آمدند و در اطراف پیکرش حلقه زدند. چند لحظه بعد این دلاور اسلام در سن ۱۹ سالگی برای همیشه چشمانش را بست و بال در بال کبوتران به آسمان پر کشید، اما کالبد خاکی‌اش به مدت ده سال در خاک شلمچه مفقود ماند تا اینکه سال ۱۳۷۵ به همت برادران گروه تفحص کشف و به زاهدان منتقل گردید.

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391 ] [ 7:27 ] [ زریافتی ]

 

 

 

 

شهید احمد آغاز

 

 

در سال ۱۳۳۹ در استان سیستان و بلوچستان و در خانواده‌ای متدین و مذهبی کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که او را احمد نامیدند. وی دوران کودکی را در این شهر و در جمع صمیمی خانواده سپری نمود و در سن ۷ سالگی پا به عرصه علم و دانش نهاد دوران دبیرستان او همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی بود و او نیز از همان دوره مبارزات سیاسی خود را آغاز نمود. 
پخش اعلامیه‌های امام (ره) و شرکت در راهپیمایی‌ها از جمله اقدامات او در طول سال‌های مبارزه با رژیم منحوس پهلوی بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خدمت سربازی رفت و پس از آن به استخدام آموزش وپرورش درآمد. اما روح آسمانی او تاب ماندن در شهر را نداشت و از طریق بسیج به جبهه‌های نبرد اعزام گردید و به جمع فدائیان جان بر کف ایران اسلامی پیوست و دیری نپائید که به آرزوی دیرینه خود رسید و در مورخه ۱۳۶۵/۹/۲۶ در جبهه غرب کشور از پهنه کره خاکی پر کشید و به اوج رفت و تنها کالبد خاکی‌اش بر روی زمین باقی ماند

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391 ] [ 7:26 ] [ زریافتی ]

 

مادرم مگر نه اینکه ما امانت خدا در زند تو بودیم پس چگونه ناراحت می شوی اگریک روز خدای بزرگ اراده کند امانتش را از شما پس بگیرد. مادرم مگر دنیای فانی را سرای جاوید پنداشتی که برای رفتن مان از آن نارحت می شوی؟ مادرم، مادر خوبم مگر زندگی در مکتب ما عقیده و جهاد نیست؟ مادرم به قول مولایمان علی (ع) دنیا همچون مار خوش خط و خالی است که به ظاهر زیبا و ولطیف به نظر می آید ولی در درون خود زهری کشنده دارد باز هم به فرموده همان بزرگوار مرگ شتری است که پیش پای همه می خوابد چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد بارخدایا خودت مارا هدایت گردان و آنی و لحظه ای به حال خود وامگذار تا دچار ذلالت و گمراهی نگردیم.

بار پروردگارا مرا به راه رستگاران و صالحان هدایت گردان نه راه گمراهان و مغضوبین که همانا تو بهترین هدایت کنندگانی.

مادرم در پایان برایتان صبر و استقامت و وسع همت همت آرزومندم. مادرعزیزم امیدوارم تحمل همه گونه مصیبت و ناگواری را در راه خدا داشته باشی.

خلاصه ای از نامه شهید در 5/3/1361

خدایا به ما توفیق هماهنگی و همکاری و جابنازی در راه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی عطا کن

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391 ] [ 7:8 ] [ زریافتی ]

 

[ سه شنبه 1 اسفند 1391 ] [ 20:54 ] [ زریافتی ]

                                        خوشا آنان که با عزت ز گیتی

بساط خویش برچیدند و رفتند

                                        ز کالاهای این آشفته بازار

                                                                               شهادت را پسندیدند و رفتن.

 

لاله های واژگونه
یادباد آن صحنه‌های رزم عشاق نمونه
پر شده اینجا هواشان، هم چو بوی عطر پونه

دشت‌ها پر شد ز لاله، نغمه‌های عاشقانه
قد کشید از خون پاکان، لاله‌های واژگونه

یادتان خوش ای رفیقان، ای شهیدان خدایی
ای بلاجویان عاشق، بلبلان بی‌نشونه

آمدند اینک دوباره آن پرستوهای عاشق
در میان جمع نالان، خسته از دور زمونه

مادران قد خمیده با دلی پر زآرزوها
نقش بسته چهره‌هاشان، اشک‌های دونه دونه

دست‌ها عکس جوانی، زیر لب ذکری گرفته
از خدا می‌خواهد او را، کاش برگردد به خونه

سهم ما هم مانده بر جا، از میان اشک و لبخند
غربت شب‌های تار و گریه‌های بی‌بهونه

[ سه شنبه 1 اسفند 1391 ] [ 20:48 ] [ زریافتی ]

 

[تصویر:  1359008531_4_cf037318aa.jpg]

محمد کودکی مهربان و متدین بود، او در شهرستان زابل دیده به جهان گشود و در سایه دستان پینه بسته پدر پرورش یافت.
محمد آموختن علم را در سن 7 سالگی آغاز کرد و تا پایان سال چهارم دبیرستان به تحصیل پرداخت. سارانی سپس همراه و همسفر خود را یافت و ازدواج کرد آن گاه به استخدام نیروی انتظامی درآمد و با درجه ستوان سوم در ایرانشهر به مبارزه با اشرار و سوداگران مرگ پرداخت.
او سرانجام در تاریخ 12 آبان 1378 شوکران عشق الهی را نوشید و در عرش الهی سکنی گزید. از او 4 فرزند به یادگار ماند. 

کتاب شهیدان کویر
[ دو شنبه 31 اسفند 1391 ] [ 15:37 ] [ زریافتی ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

مقرسایبری شهدای دارالولایه سیستان ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض صاف می آیی سر کوی صراط المستقیم خاک آن عرشی ست، گل هایش زیارت نامه خوان سنگفرش آسمانش بال های یا کریم شهر ما آبادی عشق است - اما عشق چیست؟ - عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

به این سایت رأی بدهید